بسم الله الرحمن الرحیم
اگر بخواهیم با استصحاب آثار عقلی یا عادی مستصحب را اثبات کنیم که بعد اثر شرعی مترتب بر آن اثر عقلی یا عادی را نتیجه بگیریم این اصل مثبت است و اگر استصحاب را اصل عملی بدانیم نه اماره اصل مثبت حجیت ندارد برای مثال اگر کسی نذر کرده باشد که اگر زید ریش دربیاورد صدقه بدهد و زید به مسافرت رفته و نمی دانیم که او زنده است یا نه، اگر زنده باشد ریش در آورده پس صدقه بر او واجب است و اگر زنده نباشد ریش هم ندارد و صدقه هم واجب نیست حال اگر کسی با استصحاب حیات زید بخواهد اثبات کند که پس او ریش دارد در نتیجه صدقه بر ناذر واجب است این اصل مثبت است و با استصحاب حیات زید وجوب صدقه بخاطر نبات لحیه بر ناذر منجز نمی گردد. این مثال اصل مثبت برای جایی که چیزی که مستصحب است غیر از حکم شرعی است اما مثال اصل مثبت جایی که مستصحب حکم شرعی است مانند اینکه در زمان غیبت در ظهر جمعه یا نماز جمعه واجب است یا نماز ظهر حال اگر از استصحاب عدم وجوب جمعه نتیجه بگیرم که نماز ظهر واجب است این اصل مثبت است زیرا وجوب نماز ظهر اثر عدم وجوب جمعه نیست. بله اگر نماز جمعه واجب نباشد لازمه اش این است که نماز ظهر واجب باشد. و این اصل مثبت است که دلیل حجیت استصحاب شامل چنین مواردی نیست.
بله با استصحاب لوازم عقلی خود استصحاب جاری می شود مثلا اگر استصحاب وجوب چیزی را اثبات کرد لازمه عقلی اش این است که من اگر آن واجب را اتیان نکردم (و استصحاب مصیب به واقع بود) استحقاق عقاب داشته باشم که استصحاب این را اثبات می کند زیرا این لازمه عقلی حجیت خود استصحاب است نه لازمه عقلی مستصحب و با استصحاب لازمه عقلی مستصحب ثابت نیست اما لازمه عقلی استصحاب ثابت است. و شاید عبارت فالمجعول فی زمان الشک حکم ظاهری مساو للمتیقن السابق فی جمیع مایترتب علیه اشاره به این مطلب باشد.