حائری علی اصغر
2019/04/25, 09:18
بسم الله الرّحمن الرّحیم
در مقام استدلال برای قول به عدم وجوب دفع منکر بودیم :
استدلال پنجم ؛ موثقه ابن فضال
«رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَسْأَلُهُ عَنْ قَوْمٍ عِنْدَنَا يُصَلُّونَ وَ لَا يَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ رُبَّمَا احْتَجْتُ إِلَيْهِمْ يَحْصُدُونَ لِي فَإِذَا دَعَوْتُهُمْ لِلْحَصَادِ لَمْ يُجِيبُونِي حَتَّى أُطْعِمَهُمْ وَ هُمْ يَجِدُونَ مَنْ يُطْعِمُهُمْ فَيَذْهَبُونَ إِلَيْهِمْ وَ يَدَعُونِي وَ أَنَا أَضِيقُ مِنْ إِطْعَامِهِمْ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَكَتَبَ ع بِخَطِّهِ أَعْرِفُهُ أَطْعِمْهُمْ»[1]
تقریب استدلال
مطلقا اجازه فرموده اند اطعام کند و تفصیل نداده¬اند که «آیا معذور در روزه نگرفتن هستند یا نه» و حکم را یکی بیان کرده-اند ؛ این ظهور دارد در اینکه حکم در تمام این محتملات ثابت می¬باشد.
مناقشه اول
صاحب وسائل فرموده : «أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ فِي الْقِيَام وَ غَيْرِهِ مَا يَدُلُّ عَلَى جَوَازِ مِثْلِ ذَلِكَ فِي الضَّرُورَةِ وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ»[2] ایشان فرموده این حکم از این جهت است که ابن فضال ، مضطر به استخدام و استعمال آنان بوده و حکم برای فرض ضرورت ثابت می¬شود نه بطور مطلق.
پاسخ
مرحوم آقای تبریزی فرموده¬اند آنچه در سؤال او آمده «احتیاج» است نه «ضرورت» ؛ احتیاج نیز رافع هیچ حکمی نیست و از عناوین ثانویه احکام نمی¬باشد. هیچ قرینه¬ای برای حمل بر صورت اضطرار وجود ندارد. [3]
مناقشه دوم
این کارگران معذور بوده¬اند (یا از این جهت که مریض بوده اند یا از این جهت که روزه با کار و گذران زندگیشان منافات داشت و نمی¬توانستند برای روزه گرفتن کارشان را کنار بگذارند) فلذا عملشان منکر نبوده و دفع منکر در اینجا اصلا موضوع ندارد.
پاسخ
ترک تفصیل امام علیه السلام دلالت دارد که معذور بودن آنان دخالتی در حکم ندارد و حکم در حالت عدم معذوریت هم ثابت است زیرا محتمل سؤال ابن فضال ، هر دو حالت معذوریت و عدم معذوریت بود ولی امام علیه السلام یک حکم بیان کردند بدون تفصیل بین این دو ؛ پس معلوم است که این حالات ، تفاوتی در حکم ایجاد نمی¬کنند.[4]
مناقشه سوم
این روایت موضوعا از بحث ما خارج است زیرا ابن فضال گفته «هُمْ يَجِدُونَ مَنْ يُطْعِمُهُمْ فَيَذْهَبُونَ إِلَيْهِمْ وَ يَدَعُونِي» پس او قادر به دفع منکر نیست چون نخواهد توانست سدّ باب عدم کند ؛ این خلاف فرض ماست ؛ ما جائی را بحث می¬کنیم که مکلف قادر بر دفع منکر باشد : آیا با وجود قدرت بر دفع منکر ، دفع منکر بر او لازم و واجب است یا نه؟
البته این مقدار دلالت دارد که اعانه بر اثم در این مورد (روزه خواری) حرام نیست و ما که گفتیم حکم عقل به قبح اعانه بر اثم ، تعلیقی است این مورد را قبیح نمی¬دانیم ولی امام رضوان الله علیه که فرمودند حکمش تنجیزی است باید اینجا هم بفرمایند «علمه یرد إلی أهله».
استدلال ششم : روایات ذیل آیه 6 سوره تحریم
ذیل آیه شریفه ششم سوره مبارکه تحریم ، روایاتی وارد شده :
بیان روایات
روایت اول : عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً» قُلْتُ : كَيْفَ أَقِيهِمْ؟
قَالَ[5] : «تَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُ اللَّهُ فَإِنْ أَطَاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيْتَهُمْ وَ إِنْ عَصَوْكَ كُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ مَا عَلَيْكَ». [6]
روایت دوم : أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ زُرْعَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ قُلْتُ: هَذِهِ نَفْسِي أَقِيهَا فَكَيْفَ أَقِي أَهْلِي
قَالَ: «تَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُ اللَّهُ عَنْهُ ؛ فَإِنْ أَطَاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيْتَهُمْ ، وَ إِنْ عَصَوْكَ فَكُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ مَا عَلَيْك».[7]
روایت سوم : وَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً كَيْفَ نَقِيهِنَّ قَالَ تَأْمُرُونَهُنَّ وَ تَنْهَوْنَهُنَّ قِيلَ لَهُ إِنَّا نَأْمُرُهُنَّ وَ نَنْهَاهُنَّ فَلَا يَقْبَلْنَ
قَالَ : «إِذَا أَمَرْتُمُوهُنَّ وَ نَهَيْتُمُوهُنَّ فَقَدْ قَضَيْتُمْ مَا عَلَيْكُمْ». [8]
روایت چهارم : «النَّضْرُ بْنُ سُوَيْدٍ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ فَقُلْتُ هَذِهِ نَفْسِي أَقِيهَا فَكَيْفَ أَقِي أَهْلِي فَقَالَ تَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُ اللَّهُ عَنْهُ فَإِنْ أَطَاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيْتَهُمْ وَ إِنْ عَصَوْكَ كُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ مَا كَانَ عَلَيْك» [9]
روایت پنجم : عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ يَبْكِي وَ قَالَ أَنَا عَجَزْتُ عَنْ نَفْسِي كُلِّفْتُ أَهْلِي ؟!
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص : «حَسْبُكَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَكَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَى عَنْهُ نَفْسَكَ». [10]
تقریب استدلال
مستفاد از سه روایت اول اینست که امر و نهی لسانی کردن ، مسقط تکلیف است و پس از آن دیگر هیچ تکلیفی نیست زیرا فرموده «قضیت ما علیک» یا «قضیتم ما علیکم» ؛ پس تکلیف دیگری (منع و دفع) بر عهده مکلف نیست و هر وظیفه¬ای بوده انجام داده است.
روایت چهارم البته دلالتش از سه روایت اول ضعیف¬تر است زیرا اگرچه در آن فرموده شده «حسبک» ولی ممکن است کسی بگوید از جهت وظیفه¬ای که از ناحیه آیه مبارکه بر دوش او آمده فرموده¬اند «حسبک» نه از جهت تمام تکالیف او نسبت به خانواده¬اش.
تمام بودن استدلال متوقف بر نکته دیگری است : این روایات در مورد اهل این حکم را بیان داشته¬اند ولی هرگاه بیش از امر و نهی نسبت به اهل واجب نباشد ، بطریق أولی نسبت به دیگران هم بیش از امر و نهی زبانی واجب نیست.
پانوشت :
[1] فقیه ، ج2 ، ص169 ، ح2039.
تهذیب ، ج4 ، ص314 : سند در تهذیب اینگونه است : «سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ».
[2] وسائل الشیعة ، ج10 ، ص364.
[3] إرشاد الطالب ، ج1 ، ص90.
[4] إرشاد الطالب ، ج1 ، ص90.
[5] أستاد دام ظله : ضمیر این «قال» به چه کسی برمی¬گردد؟ روایت مضمره است و به یکی از این دو راه می¬توان اشکال اضمار را برطرف کرد ؛ 1. جلالت ابی بصیر بنحوی است که می¬توان مدعی شد از شخصی غیر از امام معصوم علیه السلام سؤالاتش را نمی¬پرسد. 2. جناب کلینی و شیخ که این متن را در عداد روایات صادره از اهل البیت علیهم السلام نقل کرده¬اند شهادت عملی می¬دهند که این از معصوم صادر شده و شهادت این دو بزرگوار محتمل الحس است و مورد قبول می¬باشد.
[6] (کافی 5 ؛ 62 ؛ 2) و (تهذیب ج6 ص179 ح14)
[7] تفسیر قمی ج2 ص377
[8] فقیه ج3 ص442 ح4533 ؛ استاد دام ظله : اگرچه این روایت مرسل است ولی چون اسناد جزمی داده مرحوم صدوق که حضرت سؤال شده¬اند ، ما قبول می¬کنیم.
[9] کتاب الزهد ، ص17 ، ح36.
[10] (تهذیب ج6 ص178 ح13) و (کافی 5 ؛ 62 ؛ 1)
در مقام استدلال برای قول به عدم وجوب دفع منکر بودیم :
استدلال پنجم ؛ موثقه ابن فضال
«رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَسْأَلُهُ عَنْ قَوْمٍ عِنْدَنَا يُصَلُّونَ وَ لَا يَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ رُبَّمَا احْتَجْتُ إِلَيْهِمْ يَحْصُدُونَ لِي فَإِذَا دَعَوْتُهُمْ لِلْحَصَادِ لَمْ يُجِيبُونِي حَتَّى أُطْعِمَهُمْ وَ هُمْ يَجِدُونَ مَنْ يُطْعِمُهُمْ فَيَذْهَبُونَ إِلَيْهِمْ وَ يَدَعُونِي وَ أَنَا أَضِيقُ مِنْ إِطْعَامِهِمْ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَكَتَبَ ع بِخَطِّهِ أَعْرِفُهُ أَطْعِمْهُمْ»[1]
تقریب استدلال
مطلقا اجازه فرموده اند اطعام کند و تفصیل نداده¬اند که «آیا معذور در روزه نگرفتن هستند یا نه» و حکم را یکی بیان کرده-اند ؛ این ظهور دارد در اینکه حکم در تمام این محتملات ثابت می¬باشد.
مناقشه اول
صاحب وسائل فرموده : «أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ فِي الْقِيَام وَ غَيْرِهِ مَا يَدُلُّ عَلَى جَوَازِ مِثْلِ ذَلِكَ فِي الضَّرُورَةِ وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ»[2] ایشان فرموده این حکم از این جهت است که ابن فضال ، مضطر به استخدام و استعمال آنان بوده و حکم برای فرض ضرورت ثابت می¬شود نه بطور مطلق.
پاسخ
مرحوم آقای تبریزی فرموده¬اند آنچه در سؤال او آمده «احتیاج» است نه «ضرورت» ؛ احتیاج نیز رافع هیچ حکمی نیست و از عناوین ثانویه احکام نمی¬باشد. هیچ قرینه¬ای برای حمل بر صورت اضطرار وجود ندارد. [3]
مناقشه دوم
این کارگران معذور بوده¬اند (یا از این جهت که مریض بوده اند یا از این جهت که روزه با کار و گذران زندگیشان منافات داشت و نمی¬توانستند برای روزه گرفتن کارشان را کنار بگذارند) فلذا عملشان منکر نبوده و دفع منکر در اینجا اصلا موضوع ندارد.
پاسخ
ترک تفصیل امام علیه السلام دلالت دارد که معذور بودن آنان دخالتی در حکم ندارد و حکم در حالت عدم معذوریت هم ثابت است زیرا محتمل سؤال ابن فضال ، هر دو حالت معذوریت و عدم معذوریت بود ولی امام علیه السلام یک حکم بیان کردند بدون تفصیل بین این دو ؛ پس معلوم است که این حالات ، تفاوتی در حکم ایجاد نمی¬کنند.[4]
مناقشه سوم
این روایت موضوعا از بحث ما خارج است زیرا ابن فضال گفته «هُمْ يَجِدُونَ مَنْ يُطْعِمُهُمْ فَيَذْهَبُونَ إِلَيْهِمْ وَ يَدَعُونِي» پس او قادر به دفع منکر نیست چون نخواهد توانست سدّ باب عدم کند ؛ این خلاف فرض ماست ؛ ما جائی را بحث می¬کنیم که مکلف قادر بر دفع منکر باشد : آیا با وجود قدرت بر دفع منکر ، دفع منکر بر او لازم و واجب است یا نه؟
البته این مقدار دلالت دارد که اعانه بر اثم در این مورد (روزه خواری) حرام نیست و ما که گفتیم حکم عقل به قبح اعانه بر اثم ، تعلیقی است این مورد را قبیح نمی¬دانیم ولی امام رضوان الله علیه که فرمودند حکمش تنجیزی است باید اینجا هم بفرمایند «علمه یرد إلی أهله».
استدلال ششم : روایات ذیل آیه 6 سوره تحریم
ذیل آیه شریفه ششم سوره مبارکه تحریم ، روایاتی وارد شده :
بیان روایات
روایت اول : عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً» قُلْتُ : كَيْفَ أَقِيهِمْ؟
قَالَ[5] : «تَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُ اللَّهُ فَإِنْ أَطَاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيْتَهُمْ وَ إِنْ عَصَوْكَ كُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ مَا عَلَيْكَ». [6]
روایت دوم : أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ زُرْعَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ قُلْتُ: هَذِهِ نَفْسِي أَقِيهَا فَكَيْفَ أَقِي أَهْلِي
قَالَ: «تَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُ اللَّهُ عَنْهُ ؛ فَإِنْ أَطَاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيْتَهُمْ ، وَ إِنْ عَصَوْكَ فَكُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ مَا عَلَيْك».[7]
روایت سوم : وَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً كَيْفَ نَقِيهِنَّ قَالَ تَأْمُرُونَهُنَّ وَ تَنْهَوْنَهُنَّ قِيلَ لَهُ إِنَّا نَأْمُرُهُنَّ وَ نَنْهَاهُنَّ فَلَا يَقْبَلْنَ
قَالَ : «إِذَا أَمَرْتُمُوهُنَّ وَ نَهَيْتُمُوهُنَّ فَقَدْ قَضَيْتُمْ مَا عَلَيْكُمْ». [8]
روایت چهارم : «النَّضْرُ بْنُ سُوَيْدٍ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ فَقُلْتُ هَذِهِ نَفْسِي أَقِيهَا فَكَيْفَ أَقِي أَهْلِي فَقَالَ تَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُ اللَّهُ عَنْهُ فَإِنْ أَطَاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيْتَهُمْ وَ إِنْ عَصَوْكَ كُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ مَا كَانَ عَلَيْك» [9]
روایت پنجم : عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ يَبْكِي وَ قَالَ أَنَا عَجَزْتُ عَنْ نَفْسِي كُلِّفْتُ أَهْلِي ؟!
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص : «حَسْبُكَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَكَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَى عَنْهُ نَفْسَكَ». [10]
تقریب استدلال
مستفاد از سه روایت اول اینست که امر و نهی لسانی کردن ، مسقط تکلیف است و پس از آن دیگر هیچ تکلیفی نیست زیرا فرموده «قضیت ما علیک» یا «قضیتم ما علیکم» ؛ پس تکلیف دیگری (منع و دفع) بر عهده مکلف نیست و هر وظیفه¬ای بوده انجام داده است.
روایت چهارم البته دلالتش از سه روایت اول ضعیف¬تر است زیرا اگرچه در آن فرموده شده «حسبک» ولی ممکن است کسی بگوید از جهت وظیفه¬ای که از ناحیه آیه مبارکه بر دوش او آمده فرموده¬اند «حسبک» نه از جهت تمام تکالیف او نسبت به خانواده¬اش.
تمام بودن استدلال متوقف بر نکته دیگری است : این روایات در مورد اهل این حکم را بیان داشته¬اند ولی هرگاه بیش از امر و نهی نسبت به اهل واجب نباشد ، بطریق أولی نسبت به دیگران هم بیش از امر و نهی زبانی واجب نیست.
پانوشت :
[1] فقیه ، ج2 ، ص169 ، ح2039.
تهذیب ، ج4 ، ص314 : سند در تهذیب اینگونه است : «سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ».
[2] وسائل الشیعة ، ج10 ، ص364.
[3] إرشاد الطالب ، ج1 ، ص90.
[4] إرشاد الطالب ، ج1 ، ص90.
[5] أستاد دام ظله : ضمیر این «قال» به چه کسی برمی¬گردد؟ روایت مضمره است و به یکی از این دو راه می¬توان اشکال اضمار را برطرف کرد ؛ 1. جلالت ابی بصیر بنحوی است که می¬توان مدعی شد از شخصی غیر از امام معصوم علیه السلام سؤالاتش را نمی¬پرسد. 2. جناب کلینی و شیخ که این متن را در عداد روایات صادره از اهل البیت علیهم السلام نقل کرده¬اند شهادت عملی می¬دهند که این از معصوم صادر شده و شهادت این دو بزرگوار محتمل الحس است و مورد قبول می¬باشد.
[6] (کافی 5 ؛ 62 ؛ 2) و (تهذیب ج6 ص179 ح14)
[7] تفسیر قمی ج2 ص377
[8] فقیه ج3 ص442 ح4533 ؛ استاد دام ظله : اگرچه این روایت مرسل است ولی چون اسناد جزمی داده مرحوم صدوق که حضرت سؤال شده¬اند ، ما قبول می¬کنیم.
[9] کتاب الزهد ، ص17 ، ح36.
[10] (تهذیب ج6 ص178 ح13) و (کافی 5 ؛ 62 ؛ 1)