علیرضا عسکری
2019/03/24, 13:55
بسم الله الرحمن الرحیم
قاعده الجمع مهما امکن اولی من الطرح
بحث در مورد صور شهید صدر بود و سه صورت برای آن ذکر شد.
صورت اول : معنای یکی به حسب مراد استعمالی و ظهور، متعین در قرینیت برای برای حل تعارض باشد.
در این حالت جمع عرفی شکل میگیرد و تعارض برطرف میشود.مثلا دلیلی بگوید «اکرم کل عالم» و دلیل دیگری بگوید «لاتکرم زیدالعالم». در اینجا که دلیل دوم اخص است ، متعین در قرینیت بوده و با آن حل تعارض میشود و هیچ ایهامی نسبت به نفی اکرام از غیر زید وجود ندارد فضلا از ظهور.
صورت دوم : معنای یکی ظهور در معنای معارض باشد ولی از باب استلزام بر قرینیت برای حل معارضه دلالت کند.
در اینجا جمع عرفی وجود ندارد.مثال آن مانند دلیلی است که میگوید«ثمن العذره سحت». این دلیل ظهور در اطلاق و معارضیت دارد ولی از طرفی نیز ممکن است مراد از آن همان قضیه مهمله و متیقن عذره نجس باشد که رابطه اش با دلیل دیگر از باب مطلق و مقید است. ولی صرف امکان قدر متیقن ، باعث تقید اطلاق نمیشود و جمع عرفی نیست .زیرا جایی جمع عرفی وجود دارد که به حسب ظهور و مراد استعمالی ، متعین در همان مقید و قرینیت باشد.و کسی که به نکته جمع عرفی بر تقیید و تخصیص ملتزم باشد،در همه جا(مثل مانحن فیه که ظهور و تعینی در قرینیت ندارد) بدان ملتزم نمی باشد.
آری ممکن است بوسیله قدر متیقن نتیجه جمع عرفی که عبارت باشد از رفع تعارض را ملتزم شویم ،اما به ملاک جمع عرفی نمی باشد.
مثلا دلیلی دال بر «اکرم کل عالم» و دلیل دیگری دال بر «لاتکرم الفاسق» بوده و مفروض باشد که در مقام بیان نیز نیست.در اینجا قدر متقین دلیل دوم ، حتما فاسق غیر عالم است و چون مجمل است معارضه ای با اطلاق دلیل اول ندارد.زیرا در اینگونه مواردی که خاص مجمل است ، عام تنها بوسیله قدر میتقن از خاص میتواند مخصص شود که قدر متیقن آن فاسق غیر عالم است و معارضه ای با آن ندارد.لذا در اینجا هرچند دلیل عالم تخصیص نخورد و به نتیجه جمع عرفی که عبارت باشد از «اکرم کل عالم و ان کان فاسقا» ملتزم شده ایم.اما این از باب اجمال دلیل خاص و عدم تحقق اطلاق ولذا عدم احراز معارض می باشد نه از باب جمع عرفی.
شاهد بر اینکه این از باب عدم احراز معارض ات نه از باب جمع عرفی این است که اگر این دو دلیل در یک کلام واقع میشدند موجب اجمال اکرم کل عالم میشد.فلذا اینکه در حالت انفاصل اجمالی نیست و در فرض اتصال هست؛ نشانگر این است که از باب جمع عرفی نیست وگرنه باید در هردو حالت یک اتفاق می افتاد.
تای اینجا حق با ایشان است
صورت سوم : هردو دارای اجمال باشند
چنانچه هردودلیل دارای اجمال باشند اما بتوان هریک را بر معنایی حمل کرد که با دیگری تعارض نداشته باشد.در اینجا نیز با اینکه جمع عرفی وجود ندارد ولی باید به دلیل لازمه حجیت هردو دلیل(اینکه مفاد هردو مطابق با واقع است) ؛ آنها را بر معنایی حمل کرد که با دیگری معارض نباشد.مانند جایی که دو دلیل دال بر اینکه «هر کر600 رطل است» و «هر کر 1200 رطل است»داشته باشیم.در اینجا اگر بخواهد هردو دلیل صحیح باشد، باید 600 را بر مکی و 1200 را بر عراقی حمل کرد.
تحلیل استاد
دلیل حجیت منزل بر بنای عقلاست و این بناءدر جایی است که به حسب مراد استعمالی معنا روشن و متعین باشد. دلیل حجیت میگوید جایی که کلام ظهور متعینی دارد ، بنا را بر واقع بودن آن قرار بده.فلذا دلیل حجیت برای نفی تشکیک خبری است که محتمل الصدق است نه اینکه اصلا ظهوری متعنی برای آن وجود نداشته باشد و بخواهد با دلیل حجیت ، تازه ظهوری برای آن درست کنیم که با دلیل دیگر معارض نباشد.
نکته : اگر کلامی مجملی وجود داشت که دارای یک واقع معین ظهور داشته باشد ولی تنها در علم ما مردد باشد؛ این نیز مشمول دلیل حجیت قرار میگیرد که البته این نیز تنها در متباینین معنا دارد نه در اقل و اکثر که ما نحن فیه از قسم دوم است زیرا کلام ظهور واقعی در هیچکدام ندارد.مثلا دلیل بگوید«اکرم زیدا» و این زید مردد بین زید ابن بکر و زید ابن خالد باشد.در اینجا مشمول دلیل حجیت است و دلیل حجیت میگوید زید هرکه هست باید اکرام شود ولذا باید احتیاط کرد.برخلاف مانحن فیه که دلیل نمیگوید رطل هرچه که هست کر می باشد بلکه قرار است با دلیل حجیت بگوییم رطلی که در کلام ششصد رطل آمده است مکی و دیگری عراقی می باشد.
نتیجتا اینکه دلیل حجیت برای نفی تشکیک دلیلی آمده است که مراد استعمالی متعین و محتمل الصقی دارد نه اینکه تازه با خود دلیل حجیت بخواهد مراد استعمالی شکل گیرد.در حالی که مرحوم شهید صدر میخواهد با خود دلیل حجیت معنای استعمالی شکل دهند و این عین مصادره می باشد.
عبارت اخرایی که در کلام ایشان وجود دارد درحقیقت بیان دیگری است که آن را قبول داریم.
قاعده الجمع مهما امکن اولی من الطرح
بحث در مورد صور شهید صدر بود و سه صورت برای آن ذکر شد.
صورت اول : معنای یکی به حسب مراد استعمالی و ظهور، متعین در قرینیت برای برای حل تعارض باشد.
در این حالت جمع عرفی شکل میگیرد و تعارض برطرف میشود.مثلا دلیلی بگوید «اکرم کل عالم» و دلیل دیگری بگوید «لاتکرم زیدالعالم». در اینجا که دلیل دوم اخص است ، متعین در قرینیت بوده و با آن حل تعارض میشود و هیچ ایهامی نسبت به نفی اکرام از غیر زید وجود ندارد فضلا از ظهور.
صورت دوم : معنای یکی ظهور در معنای معارض باشد ولی از باب استلزام بر قرینیت برای حل معارضه دلالت کند.
در اینجا جمع عرفی وجود ندارد.مثال آن مانند دلیلی است که میگوید«ثمن العذره سحت». این دلیل ظهور در اطلاق و معارضیت دارد ولی از طرفی نیز ممکن است مراد از آن همان قضیه مهمله و متیقن عذره نجس باشد که رابطه اش با دلیل دیگر از باب مطلق و مقید است. ولی صرف امکان قدر متیقن ، باعث تقید اطلاق نمیشود و جمع عرفی نیست .زیرا جایی جمع عرفی وجود دارد که به حسب ظهور و مراد استعمالی ، متعین در همان مقید و قرینیت باشد.و کسی که به نکته جمع عرفی بر تقیید و تخصیص ملتزم باشد،در همه جا(مثل مانحن فیه که ظهور و تعینی در قرینیت ندارد) بدان ملتزم نمی باشد.
آری ممکن است بوسیله قدر متیقن نتیجه جمع عرفی که عبارت باشد از رفع تعارض را ملتزم شویم ،اما به ملاک جمع عرفی نمی باشد.
مثلا دلیلی دال بر «اکرم کل عالم» و دلیل دیگری دال بر «لاتکرم الفاسق» بوده و مفروض باشد که در مقام بیان نیز نیست.در اینجا قدر متقین دلیل دوم ، حتما فاسق غیر عالم است و چون مجمل است معارضه ای با اطلاق دلیل اول ندارد.زیرا در اینگونه مواردی که خاص مجمل است ، عام تنها بوسیله قدر میتقن از خاص میتواند مخصص شود که قدر متیقن آن فاسق غیر عالم است و معارضه ای با آن ندارد.لذا در اینجا هرچند دلیل عالم تخصیص نخورد و به نتیجه جمع عرفی که عبارت باشد از «اکرم کل عالم و ان کان فاسقا» ملتزم شده ایم.اما این از باب اجمال دلیل خاص و عدم تحقق اطلاق ولذا عدم احراز معارض می باشد نه از باب جمع عرفی.
شاهد بر اینکه این از باب عدم احراز معارض ات نه از باب جمع عرفی این است که اگر این دو دلیل در یک کلام واقع میشدند موجب اجمال اکرم کل عالم میشد.فلذا اینکه در حالت انفاصل اجمالی نیست و در فرض اتصال هست؛ نشانگر این است که از باب جمع عرفی نیست وگرنه باید در هردو حالت یک اتفاق می افتاد.
تای اینجا حق با ایشان است
صورت سوم : هردو دارای اجمال باشند
چنانچه هردودلیل دارای اجمال باشند اما بتوان هریک را بر معنایی حمل کرد که با دیگری تعارض نداشته باشد.در اینجا نیز با اینکه جمع عرفی وجود ندارد ولی باید به دلیل لازمه حجیت هردو دلیل(اینکه مفاد هردو مطابق با واقع است) ؛ آنها را بر معنایی حمل کرد که با دیگری معارض نباشد.مانند جایی که دو دلیل دال بر اینکه «هر کر600 رطل است» و «هر کر 1200 رطل است»داشته باشیم.در اینجا اگر بخواهد هردو دلیل صحیح باشد، باید 600 را بر مکی و 1200 را بر عراقی حمل کرد.
تحلیل استاد
دلیل حجیت منزل بر بنای عقلاست و این بناءدر جایی است که به حسب مراد استعمالی معنا روشن و متعین باشد. دلیل حجیت میگوید جایی که کلام ظهور متعینی دارد ، بنا را بر واقع بودن آن قرار بده.فلذا دلیل حجیت برای نفی تشکیک خبری است که محتمل الصدق است نه اینکه اصلا ظهوری متعنی برای آن وجود نداشته باشد و بخواهد با دلیل حجیت ، تازه ظهوری برای آن درست کنیم که با دلیل دیگر معارض نباشد.
نکته : اگر کلامی مجملی وجود داشت که دارای یک واقع معین ظهور داشته باشد ولی تنها در علم ما مردد باشد؛ این نیز مشمول دلیل حجیت قرار میگیرد که البته این نیز تنها در متباینین معنا دارد نه در اقل و اکثر که ما نحن فیه از قسم دوم است زیرا کلام ظهور واقعی در هیچکدام ندارد.مثلا دلیل بگوید«اکرم زیدا» و این زید مردد بین زید ابن بکر و زید ابن خالد باشد.در اینجا مشمول دلیل حجیت است و دلیل حجیت میگوید زید هرکه هست باید اکرام شود ولذا باید احتیاط کرد.برخلاف مانحن فیه که دلیل نمیگوید رطل هرچه که هست کر می باشد بلکه قرار است با دلیل حجیت بگوییم رطلی که در کلام ششصد رطل آمده است مکی و دیگری عراقی می باشد.
نتیجتا اینکه دلیل حجیت برای نفی تشکیک دلیلی آمده است که مراد استعمالی متعین و محتمل الصقی دارد نه اینکه تازه با خود دلیل حجیت بخواهد مراد استعمالی شکل گیرد.در حالی که مرحوم شهید صدر میخواهد با خود دلیل حجیت معنای استعمالی شکل دهند و این عین مصادره می باشد.
عبارت اخرایی که در کلام ایشان وجود دارد درحقیقت بیان دیگری است که آن را قبول داریم.