علیرضا عسکری
2019/03/16, 19:02
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه مبحث دخول یا عدم دخول مدعی علیه در جمع حالفین(جلسه97)
ذکر شد که بنابر نظر مرحوم آقای خوئی در مورد قسامه مدعی علیه ؛ خود شخص مدعی علیه تنها باید قسم بخورد و قسم دیگران اعتباری ندارد و مقتضی اطلاقات قسم خود اوست
ردیه بر کلام مرحوم اقای خوئی
اولا خلاف اجماع است
ثانیا در کلمات فرقین قسامه مدعی علیه هم شان قسامه مدعی است و حتی احتمال اینکه قسامه دیگران معتبر نباشد هم نیامده است و فقط در یک صورت مدعی علیه پنجاه قسم میخورد و آن هم زمانی است که شخص دیگری غیر از او وجود نداشته باشد.فلذا نمیوان در برابر چیزی که بین فرقین قطعی است و از مستحدثات هم نیست ادعای مقتضای اطلاقات نمود.
ثانیا حتی مقتضای اطلاقات نیز بعید نیست که هم وزن بودن قسامه مدعی و مدعی علیه باشد.مقتضی اطلاق مقامی روایاتی که کیفیت قسامه مدعی را بیان کرده اند و بعد گفته اند که در صورت نبود آن ،نوبت به قسامه مدعی علیه میرسد؛ این است که این دو هم وزن همند و اگر تفاوتی وجود میداشت باید ذکر میشد. و حتی کلام صاحب جواهر نیز مانع این اطلاق مقامی نیست.اینکه در همه جا که یمین واحد است خود منکر باید قسم بخورد ، موجب این نمیشود که در مانحن فیه نیز همین گونه باشد.
حتی این اطلاق مقامی از اطلاق مقامی مذکور درمورد نمازواجب و مستحب هم بالاتر است.در آنجا ذکر میکنند که اگر تفاوتی بین نماز واجب و مستحب به غیر از الزام وجود داشت باید تذکر داده میشدو حالا که تذکری داده نشده پس مقتضی اطلاق مقامی شباهت است.در مانحن فیه نیز به همین صورت.
حال که مرحوم آقای خوئی قسامه بقیه را در ناحیه مدعی پذیرفته اند ؛ در اینجا نیز باید پذیرا باشند.زیرا مقتضی اطلاق مقامی همین است و هیچ ردعی هم نیامده است.
مثلا در روایت زراره آمده است که : فلیقسم خمسون منکم...فیقسم الهیود
یا در روایت ابی بصیر :لِيُقْسِمْ مِنْكُمْ خَمْسُونَ رَجُلًا....فیقسم الیهود
یا روایت سلیمان ابن خالد: افتقسمون...فقال فالیهود یقسمون
که از روایات بر می آید که همان کیفیتی که برای قسامه مدعی است ؛ در صورت فقدان آن برای قسامه مدعی علیه است.
و آنچه که در روایت مسعده وجود دارد تنها این است که در صورت فقدان قسامه مدعی ، مدعی علیه باید اقامه کند اما از دیگر جهات در مقام بیان نیست.
فرمایش مرحوم صاحب جواهر در مقام بیان این مسئله که قوم او نباید قسم نخورند نبود بلکه در این مقام بود که خود مدعی یا منکر قسم بخورند بلکه قسامه قوم او نیز کفایت میکند.
نکته : اگر محتمل باشد که مرتکز در اذهان این بوده باشد که قسامه یعنی قسم خوردن پنجاه نفر ؛دیگر برای روایت مسعده اصلا اطلاقی شکل نمیگیرد.
ان قلت : در این صورت دوران بین حجیت تعیینیه و تخییریه است بدین صورت که یا خود منکر باید قسم بخورد و بقیه کافی نیست و یا اینکه قوم هم باید قسم بخورند و یا تخییر و لذا باید در اینجا احتیاط نمود
قلت : این حرف تمام نیست زیرا احتیاط مذکور در جاییست که مثبت دعوا باشد در حالی که در مانحن فیه که قسامه منکر است ، اسقاط دعواست.
اللهم الا ان یقال که با صرف نکول منکر ادعای مدعی ثابت است و لذا در اینجا نیز مثبت دعواست و باید احتیاط کرد.و مقتضی احتیاط در این است که هم مراعات نظر مشهور شود(قوم منکر باید قسم بخورند مگر اینکه مدعی علیه کسی را نداشته باشد) و هم نظر آقای خوئی را(خودش باید پنجاه قسم بخورند)که در این صورت نودو نه قسم لازم می آید. پنجاه قسم توسط مدعی علیه و چهل و نه قسم توسط قوم مدعی علیه.
ادامه مبحث دخول یا عدم دخول مدعی علیه در جمع حالفین(جلسه97)
ذکر شد که بنابر نظر مرحوم آقای خوئی در مورد قسامه مدعی علیه ؛ خود شخص مدعی علیه تنها باید قسم بخورد و قسم دیگران اعتباری ندارد و مقتضی اطلاقات قسم خود اوست
ردیه بر کلام مرحوم اقای خوئی
اولا خلاف اجماع است
ثانیا در کلمات فرقین قسامه مدعی علیه هم شان قسامه مدعی است و حتی احتمال اینکه قسامه دیگران معتبر نباشد هم نیامده است و فقط در یک صورت مدعی علیه پنجاه قسم میخورد و آن هم زمانی است که شخص دیگری غیر از او وجود نداشته باشد.فلذا نمیوان در برابر چیزی که بین فرقین قطعی است و از مستحدثات هم نیست ادعای مقتضای اطلاقات نمود.
ثانیا حتی مقتضای اطلاقات نیز بعید نیست که هم وزن بودن قسامه مدعی و مدعی علیه باشد.مقتضی اطلاق مقامی روایاتی که کیفیت قسامه مدعی را بیان کرده اند و بعد گفته اند که در صورت نبود آن ،نوبت به قسامه مدعی علیه میرسد؛ این است که این دو هم وزن همند و اگر تفاوتی وجود میداشت باید ذکر میشد. و حتی کلام صاحب جواهر نیز مانع این اطلاق مقامی نیست.اینکه در همه جا که یمین واحد است خود منکر باید قسم بخورد ، موجب این نمیشود که در مانحن فیه نیز همین گونه باشد.
حتی این اطلاق مقامی از اطلاق مقامی مذکور درمورد نمازواجب و مستحب هم بالاتر است.در آنجا ذکر میکنند که اگر تفاوتی بین نماز واجب و مستحب به غیر از الزام وجود داشت باید تذکر داده میشدو حالا که تذکری داده نشده پس مقتضی اطلاق مقامی شباهت است.در مانحن فیه نیز به همین صورت.
حال که مرحوم آقای خوئی قسامه بقیه را در ناحیه مدعی پذیرفته اند ؛ در اینجا نیز باید پذیرا باشند.زیرا مقتضی اطلاق مقامی همین است و هیچ ردعی هم نیامده است.
مثلا در روایت زراره آمده است که : فلیقسم خمسون منکم...فیقسم الهیود
یا در روایت ابی بصیر :لِيُقْسِمْ مِنْكُمْ خَمْسُونَ رَجُلًا....فیقسم الیهود
یا روایت سلیمان ابن خالد: افتقسمون...فقال فالیهود یقسمون
که از روایات بر می آید که همان کیفیتی که برای قسامه مدعی است ؛ در صورت فقدان آن برای قسامه مدعی علیه است.
و آنچه که در روایت مسعده وجود دارد تنها این است که در صورت فقدان قسامه مدعی ، مدعی علیه باید اقامه کند اما از دیگر جهات در مقام بیان نیست.
فرمایش مرحوم صاحب جواهر در مقام بیان این مسئله که قوم او نباید قسم نخورند نبود بلکه در این مقام بود که خود مدعی یا منکر قسم بخورند بلکه قسامه قوم او نیز کفایت میکند.
نکته : اگر محتمل باشد که مرتکز در اذهان این بوده باشد که قسامه یعنی قسم خوردن پنجاه نفر ؛دیگر برای روایت مسعده اصلا اطلاقی شکل نمیگیرد.
ان قلت : در این صورت دوران بین حجیت تعیینیه و تخییریه است بدین صورت که یا خود منکر باید قسم بخورد و بقیه کافی نیست و یا اینکه قوم هم باید قسم بخورند و یا تخییر و لذا باید در اینجا احتیاط نمود
قلت : این حرف تمام نیست زیرا احتیاط مذکور در جاییست که مثبت دعوا باشد در حالی که در مانحن فیه که قسامه منکر است ، اسقاط دعواست.
اللهم الا ان یقال که با صرف نکول منکر ادعای مدعی ثابت است و لذا در اینجا نیز مثبت دعواست و باید احتیاط کرد.و مقتضی احتیاط در این است که هم مراعات نظر مشهور شود(قوم منکر باید قسم بخورند مگر اینکه مدعی علیه کسی را نداشته باشد) و هم نظر آقای خوئی را(خودش باید پنجاه قسم بخورند)که در این صورت نودو نه قسم لازم می آید. پنجاه قسم توسط مدعی علیه و چهل و نه قسم توسط قوم مدعی علیه.