PDA

توجه: این یک نمای بایگانی (آرشیو) است. در این حالت عکس‌ها نمایش داده نمی‌شود. برای مشاهده کامل متون و عکس‌ها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جلسه سیزدهم 21 مهرماه1397



علیرضا عسکری
2018/10/14, 17:47
بسم الله الرحمن الرحیم
خارج اصول استاد قائنی 1397/7/21 باب تعادل وتراجیح-مبحث ورود علیرضا عسکری
بحث در ورود در حقیقت درسه مرحله واقع میشود که مراحل1و2 بیان شد
مرحله اول بیان حقیقت ورود
بواسطه تعبد موضوع دلیل مورود یا منتفی شودحقیقتا یا محقق شود حقیقتا که گفتیم ورود دو قسم است مثل حکومت:توسعه ای و تضییقی
تضییقی مثل ادله امارات و حجج برقاعده قبح عقاب بلا بیان
توسعه ای: ادله حجیت امارات نسبت به دلیل قضا:انما اقضی علیکم بالایمان
منظور مطلق الحجه(مرحوم آقای خویی)لذا شاهد و یمین که از جمله موازینند نسبت به انما اقضی ورود دارند.تطبیق بینات بر شاهد و یمین حقیقی است منتها بعد ازجعل حجیت .
و موضوع قضا علم نیست تا ادله امارات حکومت داشه باشند بلکه موضوع بینه است.
وان شئت فقل: تعریف و حقیقت ورود در موارد تضییق حقیقتی است که درموارد توسعه نیز صادق است
در تضییق بعد از تعبد حقیقتا موضوع منتفی شود(خلافا للتخصص که تعبد نیست)در صدق العادل بواسطه تعبد فرد حقیقی بیان است. پس ملاک حقیقت سازی است که با تعبد حقیقت شکل می گیرد.حقیقه البیان با تعبد شکل میگیرد.
لذا تعبد حیثیت تعلیلیه است برای شکل گیری بیان ولو اینکه علم واقعی درست نشد اما بیان واقعی درست شد(بیان: ما یحتج به و امارات نیز مما یحتج بها)منتها یک بیان وجدانی داریم به نام علم؛بله امارات نیز با تعبد حقیقتا بیان خواهند بود.

حقیقت وود (تضضیقی):موضوعی بواسطه تعبد حقیقتا منتفی شود.بر خلاف تخصیص که موضوع نه حقیقتا منتفی است ونه تعبدا بلکه تنها حکم موضوع منتفی است.الفاسق لیس بعالم
موضوع حقیقتا منتفی نیست و باز هم عالم است اما تعبدا عالم نیست.(نه اینکه به تعبد حقیقتا عالم نیست)
لذا صدق العادل بر آنچه از ادله که مانند بلابیان است مثلا ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا ورود است.
لذابراصول عملیه فضلا عن الامارات ورود دارند.
غرض این است که ورود حقیقت ساز باشد چه انتفاء حقیقتی یا پیدایش حقیقی .
نبودِ عدم البیان ؛ چه عدم البیان منتفی شود چه بیانی محقق شود.
به همان بیانی که ورود تضییقی مقدم است و وراد است توسعه ای نیز همینطور
انتفاء موضوع به سبب تعبد یا شکل گیری و تحقق موضوع بواسطه تعبد علی وجه حیثیت تعبد حیثیه تعلیلیه نه تقییدیه
و تفاوت با حکومت: در موارد حکومت توسعه یا تضییق فرد نه محقق میشود نه منتفی. لا ربا : ربا حقبقتا منتفی نمیشد. الطواب بالبیت صلوه طواف حقیقتا صلواه نیست.
قوام ورود:تحقق حقیقت بواسطه تعبدا : نفیا یا اثباتا

فرق با توفیق عرفی: موارد جمع و توفیق حقیقتا شئی نه شکل میگیرد نه منتفی مشود مانند موارد تخصیص .لا ضرر که بر ادله اطلاقات اولیه مقدم شود(مرحوم آخوند) حقیقتا انتفائی نیست
بلکه در حقیقت در وضو ضرری خیلی ضرر وجود دارد نهایت چیزی را که باعث میشود این است که وضو ضرری واجب نباشد نه اینکه حقیقتا وضو نباشد.در جمع عرفی نظارت نیست اما قرینیت احدهما بر دیگری است.
در توفیق:باز نظارت نیست و قرینیت مجموع منشا تصرف فی احدهما او فیهما

آثار ورود بر اساس حقیقتش
شهید صدر 6 اثر را ذکر کرده اند
امر اول
اتصال یا انفصال وارد تفاوتی ندارد:چون بناست با تحقق این شیئ موضوع مورد حقیقتا منتفی شود
امر دوم
قوت و ضعف مورود نیز فرقی ندارد. زیرا ملاک تقدم وارد برمورود عدم نافات وارد و مورد است که وجود دارد
در حکومت چون تنافی فرض میشود با حکومت آن را برطرف میکنیم. اما در ورود تنافی نیست و تا گفه شد صدق العادل موضوع حقیقتا منتفی می شود.
در ورود توسعه ای که اصلا تنافی نیست و فقط توسعه می دهد شرطیت مفروضه للصلاه را برای طواف می آورد و لا صلاه الا بطهور که حصر طهارت در صلوه نبود تا تنافی آید.
در حکومت اگر تنافی فرض شود بخاطر اجتماع موضوعین است اما در ورد تنافی نیست و بابر فرض تنافی، تنافی لولائی است.لولا صدق العادل

همانطور که در تخصص منافاتی بینشان نیست(اکرم االعالم و لا تکرم الزید الجاهل...هرچند بین اکرامین تنافی است اما در تنافی 8 وحدت شرط دان)در ورود نیز تنافی نیست. منتها در ورود به برکت تعبد تنافی نیست حقیقتا.
نتیجه: اگر ملاک تقدم وارد، انتفاء حقیقی است دیگر تابع ملاک قوه و ضعف نخواهد بود.زیرا با اضعف الدلالات اقوا الدلالات موضوعش حقیقتا منتفی شود.
ملاک تقدیم وارد دلالت و قوت دلالت نیست بلکه انتفاء مورود حقیقتا است لذا دلالت میخواهد بر مبنا قوت باشد یا ضعف( البته دیگر خارج از دلالت معتبر نشود...لذا اگر دلالت وارد بالاطلاق و مورود بالعموم ،دلیل اطلاقی وارد با اینکه اطلاقی است و وضعی نیست، مقدم است)

امر سوم
نسبت سنجی فرع اجتماع دو موضوع در خارج است.در حلی که در اینجا درموضوع با هم اجتماع ندارند. لذا بین وارد و مورود نسبت سنجی نمیشود.

امر چهارم
از آنجایی که ملاک انتفاء حقیقت شد دال عقلی وضعی قطعی یا ظنی(معتبر)باشد فرقی ندارد.دلیل وارد هرچند ظنی باشد و مورود قطعی ؛ بازهم مقدم است مانند ورود خبر واحد بااینکه ظنی است بر قاعده قبح عقاب بلا بیان که حکم قطعیدعقل است.
امر پنجم
از آنجایی که نکته تقدم عدم تنافی است ورود متقوم به نظارت نیست. و دو مطلب متفرع بر این میشود
1-قضیه تقدم یا تاخر وارد مطرح نیست.زیرا نکته قدم قضیه، نظارت نیست بلکه انتقاء موضوع است. تقدیم و تاخیر برای جایی است که تقدم به نکته حکومت باشد،یعنی نظارت باشد وباید سبق باشد
2-اگر نظارت مقوم نیست نیاز به دلالت لفظیه نیست.(اگر به انتفاء موضوع است دیگر نیازی به اطلاق دلیل وارد نیست. با ورود صدق العادل تمام آثار عدم البیان کنار میرود و نیازی به اطلاق وارد نیست برخلاف حکومت که باید حاکم اطلاق داشته باشد.)
لا ربا آثار(تکوینی و وضعی)را برمیدارد اما این بواسطه اطلاق دلیل لا ربا است. برخلاف ورود که نیاز به اطلاق نیست.
نقد استاد بر فرع دوم
به نظر ما ناتمام است. ما با اطلاقِ وارد آثار را منتفی میکنیم. زیرا هرچند بوسیله وارد ،آثار منتفی میشود اما به مقدار موضوع منتفی میکند.اگر اطلاق بیانیت باشد تمام آثار عدم البیان منتفی است. امااگر بیان حیثی باشد فقط همان حیث
مثلا بگوید خبر ثقه حجه فی المنجزیت لا فی المعذریت. لذا اگر دال بر جوب بود بله و از تحت قاعده قبح عقاب بلابیان خارج است اما اگر دال براباحه بود نمی تواند اثرش بیاید.
برای رفع ید از مورود نیاز به ورود است و ورود نیاز دارد تا دلیل وارد اطلاق داشته باشد تا موضوع را درهمه جا محقق کند وگرنه به میزان دلالتش